جدول جو
جدول جو

معنی پرورده شدن - جستجوی لغت در جدول جو

پرورده شدن
(وَ)
تربیت شدن. پرورش یافتن. بالیدن. بزرگ شدن. نموّکردن، اغتذاء. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
پرورده شدن
پرورش یافتن بالیدن بزرگ شدن نمو کردن، اغتذاء خوردن و پرورش یافتن
تصویری از پرورده شدن
تصویر پرورده شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ)
و پژمرده گشتن. پژمردن. پژمریدن. افسرده شدن. فسردن. پژولیدن. پخسیدن. ذبل. ذبول. پلاسیدن. خوشیدن. درهم کشیده شدن. ترنجیدن. الواء. ذب ّ. ذوی. کبو. کبو. ذأو. ذأی. قبوب. کدء. کدوء:
چو پژمرده شد چهرۀ آفتاب
همی ساخت هر مهتری جای خواب.
فردوسی.
چو پژمرده شد روی رنگین تو
نگردد کسی گرد بالین تو.
فردوسی.
رز لاغر و پژمرده شد و گونه تبه کرد
غم را مگر اندر دل رز راه گذاریست.
فرخی.
تا گل رخسارها پژمرده شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 295)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ جَ)
مجهول برآوردن است. رجوع به برآوردن شود.
- برآورده شدن حاجت، روا شدن و قضا شدن آن
لغت نامه دهخدا
تحقق یافتن (آرزو و امید) بمرحله عمل در آمدن (آرزو و امید)، اجابت شدن (دعا) مستجاب شدن (دعا)
فرهنگ لغت هوشیار
افسردن غمناک شدن، ترنجیدن خشک شدن، دگرگون شدن تبه گونه شدن، بی رونق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تحقق یافتن، عملی شدن، متحقق شدن، مستجاب شدن، روا شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد